صفحه اصلی
فرآیند بازنشستگی نباید منجر به رکود نهادها شود
  • 20054 بازدید

 

دکتر خسرو ابراهیم در گفت‌وگو با روابط عمومی دانشگاه شهید بهشتی:

فرآیند بازنشستگی نباید منجر به رکود نهادها شود / مقررات باید به‌نحوی اصلاح شود که امکان استفاده از تجربه بازنشستگان وجود داشته باشد

 

دکتر خسرو ابراهیم استاد بازنشسته دانشکده تربیت بدنی و علوم ورزشی دانشگاه شهید بهشتی و بازیکن اسبق تیم ملی والیبال ایران است. ایشان که مدتی به ریاست این دانشکده نیز مشغول بود، از مترجمین زبردست حوزه علوم ورزشی به حساب می‌آید و کتبی چون «کتاب جامع مربی‌گری والیبال» و «مقدمه‌ای بر فیزیولوژی ورزش مولکولی» را به فارسی برگرداند است. ایشان که تحصیل‌کرده دانشگاه تگزاس آمریکا است هم‌چنین نایب‌رئیس کمیته فنی والیبال رقابت‌های یونیورساد دانشجویان جهان در چین تایپه و ایتالیا بود. با این استاد بزرگوار گفت‌وگویی از سوی روابط عمومی دانشگاه شهید بهشتی ترتیب دادیم که مشروح آن را ذیلاً مطالعه می‌نمایید.

 

  • حضرت‌عالی پیش از دانشگاه شهید بهشتی در دانشگاه گیلان و دانشگاه تهران مشغول بوده‌اید. به‌عنوان مدخل بحث، از چگونگی و چرایی ورود خود به دانشگاه شهید بهشتی بفرمایید.

بسم الله الرحمن الرحیم. من اواخر سال 1362 پس از پانزده سال زندگی در آمریکا به ایران برگشتم و کسی را از قبل در ایران نمی‌شناختم، به‌خصوص در فضای دانشگاهی، چرا که اصلاً ارتباطی نداشتم. اگرچه چند ماه پیش از انقلاب، شرایط به‌نحوی در حال وقوع بود که من طی قراردادی از سوی دانشگاه فردوسی مشهد بورسیه شوم و بعد جذب همین دانشگاه گردم. این قرارداد منعقد هم شد، اما با وقوع انقلاب به هم خورد، چرا که آن‌ها قول دادند به من برای پنج سال کمک مالی کنند و بعد به ایران برگردم که این شرایط نبود. من بدون بورسیه ادامه دادم و در سال 1361 فارغ‌التحصیل شدم. حدود یک سال هم در کلاس‌هایی شرکت کردم. اواخر سال 1362 وارد ایران شدم و نخستین ملاقات من با دو نفر از دانشگاه گیلان بود که متمایل به جذب من بودند. من نیز چون دسترسی و آشنایی به سیستم دانشگاهی نداشتم، سریعاً پاسخ مثبت دادم. کار را آغاز کردم و حدود ده سال فعالیت داشتم. پس از آن برای مدتی در قالب فرصت مطالعاتی به دانشگاه تورنتو کانادا رفتم. پس از اتمام این فرصت مطالعاتی، تقاضا کردم که به دانشگاه تهران منتقل شوم، چون خانواده من در تهران زندگی می‌کردند. با مهمان شدن من در دانشگاه تهران موافقت شد. حدود دو سال در این دانشگاه مشغول بودم، گرچه در همان مقطع نیز دو روز آخر هفته به دانشگاه گیلان می‌رفتم. پس از اتمام این دو سال، ریاست دانشگاه گیلان تغییر یافت. رییس جدید برای من پیغامی ارسال کرد و از من خواست که به دانشگاه گیلان برگردم. من اصرار داشتم که در تهران بمانم، چون امور انتقالی در دانشگاه تهران زیر نظر آقای دکتر افروز به‌خوبی پیش می‌رفت. دانشگاه گیلان اصرار بر ماندن من داشت و با انتقال دائم موافقت نمی‌کرد. لذا دو سال دیگر، این بار به‎‌عنوان رییس دانشکده، به کار پرداختم. از حدود سال 1373 من مجدداً تقاضای انتقال به دانشگاه تهران کردم. در آن مقطع آقای دکتر اصلانخانی در دانشکده علوم تربیتی دانشگاه شهید بهشتی گروهی در مقطع کارشناسی ارشد برای دانشجویان رشته تربیت بدنی راه‌اندازی کرده بودند. در آن برهه من دانشیار بودم. ایشان به من گفتند که اگر به دانشگاه شهید بهشتی منتقل شوی، کمک بزرگی برای ما خواهی بود. من هم موافقت کردم. مجدداً دانشگاه گیلان مخالف انتقال من بود. جناب دکتر ندیمی که رییس وقت دانشگاه شهید بهشتی بودند، پیگیری‌های مجدانه‌ای انجام دادند تا من بتوانم به تهران منتقل شوم. این پروسه چند سال طول کشید تا نهایتاً انتقال من به دانشگاه شهید بهشتی در سال 1375 قطعی شد. دانشگاه گیلان در آن دوران پیگیر مقطع دکتری بود و برای این امر به من به‌عنوان یک دانشیار نیاز داشت. به همین دلیل به من قول داده بودند که هر وقت امور مربوط به راه‌اندازی این مقطع کامل شود، با انتقال شما موافقت می‌کنیم. در واقع نه دانشگاه گیلان دانشیار داشت و نه دانشگاه شهید بهشتی. فعالیت من در دانشگاه شهید بهشتی تا سال 1395 طول کشید، چرا که در این سال من به‌دلیل عبور از محدوده سنی و محدوده کاری بازنشسته شدم. دانشکده از من خواست تا یک سال دیگر هم ادامه دهم. لذا من تا سال 1396 باقی ماندم و در این سال تقاضای بازنشستگی کردم و با حدود 35.5 سال خدمت و 73 سال سن با این تقاضا موافقت شد.

  •  در کارنامه شما مشاهده می‌شود که ورزش والیبال را از زمین‌های خاکی شروع کرده‌اید و در سال 1343 نخستین بازی خود را برای تیم ملی انجام داده‌اید. چه اتفاقی رخ داد که نهایتاً پس از آن که در سال 1347 در مسابقات ارتش‌های جهان حضور پیدا کردید، ورزش والیبال را ادامه ندادید و به خارج از کشور رفتید؟

من در سال 1343 به عضویت تیم ملی ایران درآمدم، اما همیشه احساس می‌کردم وقتی بازیکن ملی خواهم بود که بیرون از کشور برای تیم ملی بازی کنم. این اتفاق سال 1345 در بازی‌های آسیایی 1966 در تایلند رخ داد که من به‌عنوان جوان‌ترین بازیکن در تیم نه‌نفره بازی کردم. والیبال در آن زمان ورزش بسیار سختی بود. در همان سال دیپلم گرفتم و وارد خدمت سربازی شدم. در سال 1347 در بازی‌های ارتش‌های جهان در تهران مسابقه دادیم که مقام نخست را کسب کردیم. پس از این مسابقات من تصمیم به رفتن گرفتم. یکی-دو نفر از دوستانم در آمریکا زندگی می‌کردند. بر حسب اتفاق آن‌ها به ایران آمدند و من آن‌ها را ملاقات کردم و انگیزه رفتن پیدا کردم. پس از آن من والیبال را در ایران ترک کردم، هر چند در ایالات متحده در سال 1973 برای یکی از دانشگاه‌های معتبر آن کشور بازی کردم. نهایتاً درگیر درس شدم و مقاطع لیسانس، فوق‌لیسانس و دکتری را در دانشگاه تگزاس گذراندم. در سال 1361 فارغ‌التحصیل شدم. البته در این سالیان همواره کارهای بیرون از دانشگاه و داخل دانشگاه انجام دادم، تا جایی که به مرحله تدریس در دانشگاه رسید. اتفاقاً در سال 1365 که من در دانشگاه گیلان بودم، از دانشگاه تگزاس از سوی استاد راهنما و رییس دانشکده نامه ای به دستم رسید که اگر می‌توانی به تگزاس برگرد و درس جدیدی را که تعریف کرده‌ایم تدریس کن؛ اگر هم مایلی بیا و مقطع فوق‌دکتری‌ات را بگذران. من در پاسخ نوشتم که جنگ رو به اتمام است و من فکر می‌کنم بتوانم در ایران خدمت کنم. اتفاقاً از این سخن من استقبال کردند و گفتند اگر فکر می‌کنی می‌توانی به کشورت خدمت کنی، نیازی نیست به این‌جا برگردی. دانشگاه گیلان نیز برنامه‌ای داشت که آلمانی‌ها در تربیت بدنی شروع کرده بودند و پس از انقلاب نیمه‌کاره مانده بود. مقداری هم ساخت و ساز به‌شکل نیمه‌کاره رها شده بود. بودجه آن کارها نیز رسید و استادیوم، زمین فوتبال، سالن ورزشی و استخر ساخته شد. لذا من احساس کردم می‌توان به دانشگاه گیلان کمک کرد. به همین دلیل برنگشتم، در حالی که درخواست رسمی داشتم. اگر آن روز رفته بودم، برای همیشه ماندگار می‌شدم، چون عملاً تقاضای تدریس شده بود.

  • در مورد فرآیند بازنشستگی خود نیز بفرمایید.

پروسه بازنشستگی در دنیا مرسوم است و هیچ کس نمی‌تواند ابداً در یک پست بماند. خستگی‌های جسمانی و روانی پدید می‌آید و فرد متوجه می‌شود که باید کنار برود. اما من معتقدم که مسأله بازنشستگی نباید سبب رکود یک نهاد شود. این امر مستلزم دو مورد است. نخست آن که شخصی که جایگزین فرد بازنشسته می‌شود باید حداقل 80% ظرفیت فرد سابق را داشته باشد تا به‌آرامی آن 20% را پر کند و با انرژی مضاعفی که دارد، پیشرفت کند. دوم آن که شخصی که بازنشسته می‌شود تمام‌شده تلقی نشود. یک مثال برای شما می‌زنم. در حال حاضر وزیر دفاع آمریکا ارتشبدی است که ده سال پیش بازنشسته شده است. این ارتشی که فرمانده هوابرد بوده و در جنگ عراق و افغانستان نیز حاضر بوده، بر اساس مقررات ایالات متحده می‌تواند دوباره سر کار بیاید، مشروط بر این که هفت سال از بازنشستگی او گذشته باشد. دلیل استفاده مجدد از چنین افرادی تجربه‌ مثال‌زدنی آن‌ها است. این فرد تجربه دو جنگ دارد و حالا شما می‌خواهید از او به‌عنوان وزیر دفاع استفاده کنید. ما در ایران این کار را نمی‌کنیم و از بازنشسته‌ها اصلاً استفاده نمی‌کنیم. شخصی که جایگزین می‌کنیم نیز با شخصی که از سیستم خارج می‌شود بسیار متفاوت است که این مسأله ناشی از برخی مشکلاتی است که در جامعه ما حاکم است؛ مشکلاتی از قبیل سفارش و نامه. به همین دلیل، سیستم ما آسیب جدی می‌بیند. برای حل این مسأله با موانع مقرراتی مواجه‌ایم، اما این موانع به‌راحتی قابل رفع‌اند. فرآیند بازنشستگی در کشور ما دچار مشکل است و باید این موضوع رفع شود. ما از واژه‌ای با عنوان «جوان‌گرایی» بسیار استفاده می‌کنیم. این عنوان فی‌نفسه مشکلی ندارد و طبعاً وقتی من پیرمرد کنار می‌روم، یک جوان بر سر کار می‌آید. اما کسی که جایگزین می‌شود باید برای پست جدید آماده باشد و فاصله چشم‌گیری با نفر قبلی نداشته باشد. لذا ما در فرآیند بازنشستگی اشکالات زیادی داریم. در کشور ما وقتی ابراهیم سال 96 رفت، دیگر رفته است و می‌رود چند کلاسی در اینجا و آنجا تدریس می‌کند که اثر چندانی هم بر کشور نمی‌گذارد و برای خود او هم فایده و نفعی ندارد. لذا بازنشسته عملاً بلااستفاده  می‌ماند. بنابراین فرآیند بازنشستگی باید در ایران اصلاح شود تا کشور آسیب نبیند و رکود ایجاد نشود. شما ممکن است مجبور شوید در یک سال ده نفر را بازنشسته کنید، اما ده نفر بعدی که جایگزین می‌شوند نباید فاصله چشم‌گیری با نفرات قبلی داشته باشند. در مسأله جوان‌گرایی هم متأسفانه مسائل توصیه‌ای در کشور ما به ما آسیب زده است. تجربه قابل خریدن نیست و نیاز به زمان دارد. می‌شود هشت سال را به ده سال بدل کرد، اما تجربه ده‌ساله در دو سال قابل دستیابی نیست. پس اگر من را با توصیه به وزارت امور خارجه بفرستید و بگویید کم‌کم یاد می‌گیرد، این به قیمت سنگینی برای کشور تمام می‌شود. در این حال عملاً آن وزارتخانه آسیب می‌بیند. متأسفانه در کشور ما بازنشستگان از سیستم کلاً خارج می‌شوند، در صورتی که ظرفیت‌هایی دارند که می‌توان از آن‌ها استفاده کرد. البته این به‌معنای بازگشت کامل آن‌ها نیست، بلکه به این معنا است که از ظرفیت‌ها و تجارب آن‌ها بهره برده شود. اسم «جوان‌گرایی» آورده می‌شود، اما جوان‌هایی سر کار می‌آیند که ظرفیت کار را ندارند. این نقطه ضعف در کشور ما وجود دارد و باید برطرف شود.

  • شما اصطلاحی با عنوان «علمی کردن ورزش» مطرح کرده‌اید و معتقدید این اتفاق به‌زودی در کشور رخ نمی‌دهد. کمی در مورد رشته تربیت بدنی در ایران و ارزیابی خود از وضعیت آن سخن بگویید. آیا این رشته و دانش‌آموختگان آن وضعیت درستی در نظام آموزشی و جامعه ما دارند یا خیر؟

رشته تربیت بدنی قدمت زیادی دارد، حتی در ایران. موضوع به دانش‌سرا برمی‌گردد که آن موقع معلم ورزش تربیت می‌کردند. رشته تربیت بدنی به لحاظ بین‌المللی نیز قدمت خوبی دارد. به‌خصوص قدمت رشته Exercise physiology که به سلامت بدن می‌پردازد به اواخر قرن نوزدهم میلادی و اوایل قرن بیستم برمی‌گردد. وقتی من به ایران آمدم، رشته تربیت بدنی داشتیم و تعدادی از همکاران ما چون دکتر نمازی زاده، دکتر نیکبخت، دکتر خالدان، دکتر امیرتاش و دکتر مظفری کسانی بودند که در دانش‌سرای عالی ایران تحصیل کرده بودند و بیش از یک نسل از من جلوتر بودند. آن‌ها در ایالات متحده از دانشگاه‌های بسیار خوب مدرک دکتری کسب کرده بودند؛ دانشگاه‌هایی چون میشیگان و مریلند و دیگر دانشگاه ها، من این عزیزان را که برگشته بودند نمی‌شناختم. پس از بازگشت فرصت کردم که با آن‌ها آشنا شوم. ستاد انقلاب فرهنگی یک شاخه تربیت بدنی داشت. پس از این که من در دانشگاه گیلان شاغل شدم، به‌عنوان نماینده این دانشگاه در آن شاخه شرکت می‌کردم. در آن مقطع فقط لیسانس داشتیم و تعداد دانشگاه‌هایی که رشته را داشتند هم بسیار کم بود؛ دانشگاه‌هایی چون شیراز، اصفهان، تهران، خوارزمی و مشهد. دانشگاه تربیت مدرس هم که فقط فوق لیسانس داشت. چند سال کار کردیم و گروه‌های دیگری شکل گرفتند. ما بر آن گروه‌ها نظارت می‌کردیم تا شایستگی آنان را احراز کنیم. همه دانشگاه‌ها متقاضی بودند. با این همکاران در این شاخه حضور داشتیم. اساس‌نامه‌ای نوشته بودند که مشخصات دانشگاه‌هایی که می‌توانند تشکیل گروه بدهند در آن مشخص شده بود. در برخی موارد نیز اغماض می‌کردیم و مثلاً استخر نداشتن را مانع تشکیل گروه به حساب نمی‌آوردیم. گروه‌های جدید به‌سرعت شکل گرفت. به‌آرامی برخی از گروه‌ها خود دانشکده شدند و برای این که دانشکده شوند می‌بایست رشته تأسیس می‌کردند. مثلاً دانشگاه تهران و تبریز و مشهد موفق به تأسیس دانشکده شدند. مقطع کارشناسی ارشد نیز به‌آرامی راه افتاد و من مصر بودم که این مقطع عمومی نباشد و تخصصی باشد. دو یا سه تخصص مانند مدیریت، رشد و تکامل و فیزیولوژی تعریف شد. برنامه‌ها نیز مشخص و تعریف‌شده بود و چون عمدتاً در آمریکا تحصیل کرده بودیم، الگوی ما برای تعریف برنامه نیز همان کشور بود. برنامه‌ها هم واقعاً مناسب بودند. اصرار ما نیز بر آن بود که همه دانشگاه‌ها همه گرایش‌ها را ارائه ندهند. این یک اشتباه است و در دنیا مرسوم نیست. لذا گرایش‌ها را باید متناسب با نیروی انسانی و ظرفیت‌های دیگر تعیین کرد. به‌خصوص فیزیولوژی و رشد و تکامل نیازمند آزمایشگاه است. البته مدیریت آزمایشگاه نمی‌خواهد، اما نیاز به کتابخانه مناسب دارد. این مسأله در برخی دانشگاه‌ها پیگیری شد. در دانشگاه خود ما نیز دکتر اصلانخانی دوره فوق‌لیسانس را راه انداخته بود. دکتر اصلانخانی رشته های فیزیولوژی، مدیریت و رشد و تکامل را راه‌اندازی کرد و دانشجو گرفتیم. بعد گروه‌ها تبدیل به دانشکده شدند. عده‌ای نیز در همین مقطع زمانی بورسیه گرفتند و به خارج از کشور رفتند. من خودم به بچه‌ها می‌گفتم که اگر می‌توانید به خارج بروید و منتظر تأسیس دوره دکتری نمانید. بروید، تحصیل کنید و بازگردید تا بتوانید به ما کمک کنید. چندین نفر به انگلستان، روسیه، کانادا، استرالیا و نیوزیلند رفتند و برگشتند. این سبب تحولی عظیم در رشته تربیت بدنی شد. برچسبی که عده‎‌ای به من زدند این بود که دکتر ابراهیم دانشجویان را توصیه به رفتن می‌کند؛ من معتقد بودم این مسأله به ما کمک می‌کند. خوش‌بختانه همه آن دانشجویان برگشتند و بعد از بازگشت خود من را هم قبول نداشتند (با خنده). من معتقد بودم وقتی دانشجو وارد دانشکده‌ای شود که پنج استاد دارد که در کشورهای مختلف تحصیل کرده‌اند، نگاهی نو پیدا می‌کند؛ این‌جا است که دانشجو یاد می‌گیرد. بعدها ظرفیت راه انداختن دوره دکتری را در خود دیدیم. البته در آن مقطع نیز اساس‌نامه‌ای بود که طبق آن سازمان گسترش در وزارتخانه می‌گفت برای راه انداختن دوره دکتری باید شرایطی چون وجود دانشیار مهیا باشد. من چون خودم در این جریان گروکشی شدم، کاملاً از فرآیند مطلع‌ام (با خنده). البته قصد تعریف از خود را ندارم، اما وقتی اسم من می‌رفت، کار روان‌تر می‌شد. چون دانشیار شده بودم هم روال راحت‌تر طی می‌شد. به همین دلیل بود که دانشگاه گیلان تا لحظه‌ای که حکم دوره دکتری را نگرفت با انتقال من موافقت نکرد.

به هر حال رشته تربیت بدنی به‌خوبی رشد کرد و برنامه‌های مناسبی در آن جریان یافت. وقتی دانشجویان از روسیه و اوکراین و انگلستان و دیگر کشورها بازگشتند، رشته تربیت بدنی متحول شد. ما در فیزیولوژی و رشد و تکامل بسیار قوی هستیم؛ هم نیروی انسانی خوبی داریم و هم آزمایشگاه مدرن و کاملی در اختیار ما است. تنها گرایش مدیریت دوره دکتری را نداریم که البته نیروی آن وجود دارد، اما بدلیل مسئولیت های همکاران در کمیته های مختلف هنوز آمادگی لازم احساس نشده است. در آسیب‌شناسی نیز به‌ سطح خوبی رسیده‌ایم. دکتر هوانلو، دکتر براتی، دکتر قیطاسی و دکتر زارعی از این نظر بسیار توانمندند. در دانشگاه شهید بهشتی طوری رفتار کرده‌ایم که علی رغم کم‌بود امکانات، بسیاری از اساتید دیگر دانشگاه‌ها دوست داشته‌اند به این‌جا منتقل شوند. الان نیز وضع به همین شکل است. بعضاً درخواست‌ها حالت رسمی نیز داشته است. امروزه البته از نظر امکانات نیز رشد قابل توجهی داشته‌ایم. به‌خصوص طی دو سال اخیر که آقای دکتر احمدزاد فعالیت داشته‌اند، کمک‌های فراوانی برای کامل‌تر شدن فضا و رشد دانشکده صورت گرفته است. من همیشه می‌گفتم ساختمان مهم نیست، بلکه نیروی انسانی مهم است. آقای دکتر ندیمی که ریاست وقت دانشگاه بودند نیز در سال‌های 75 تا 77 کمک‌های مطلوبی به ما کردند و ساختمان نیز برای ما تأسیس کردند. در مورد جذب افراد نیز بسیار تلاش می‌کردند. برای انتقال خود من هم زحمات زیادی کشیدند. در حال حاضر وضع دانشکده خوب است، اما هنوز نیازمند کار و تلاش است. متأسفانه فضای ورزش قهرمانی ما از نیروهای خوب استفاده نمی‌کند که این مسأله باز به همان موضوع سفارش و توصیه و ارتباطات غیراصولی بازمی‌گردد که بسیار آسیب رسان است. ما می‌توانیم بهترین بدنسازان را داشته باشیم، اما عده‌ای تلاش می‌کنند از خارج از کشور بدنساز جذب کنند، چون وقتی شما یک مربی خارجی وارد می‌کنید، همراهان خودش را نیز به میدان می‌آورد. البته نمی‌خواهم بگویم تمام دانش‌آموخته‌های ما خوب‌اند، اما تعداد بسیار زیادی انسان تحویل جامعه داده‌ایم که پست‌های مختلفی دارند و مشغول فعالیت مطلوب‌اند. شخصاً معتقد بودم که باید از نظر تربیتی روی انسان‌های کار کرد. کار کردیم و نیروهای خوب پرورش داده‌ایم. نیروی خوب زیاد است، اما این که ورزش قهرمانی از ما استفاده نمی‌کند، مشکل ما نیست. رشته تربیت بدنی رشد خوبی داشت، چون افراد خوبی درگیر بودند. خوش‌بختانه تحصیل نیروهای ما در خارج از کشور در مقطع دکتری که مورد تشویق ما نیز بود، به ما کمک کرد. یادم است در ناهارخوری یکی از دانشگاه‌ها یکی از دانشجویان که آن زمان فوق‌لیسانس داشت و در حال حاضر استاد تمام است، من را کنار برد و گفت شما را به خدا مقطع دکتری را راه‌اندازی کنید تا ما هم دکتر شویم. گفتم مشکلی ندارد، اما راه افتادن این مقطع زمان‌بر است. راه انداختن دوره دکتری در دانشگاه‌های خوب آمریکا چندین سال زمان می‌برد، ما می‌خواهیم دوساله تأسیس کنیم، تو می‌خواهی همین امروز تأسیس شود (با خنده)؟! از او پرسیدم: «می‌توانی به خارج از کشور بروی؟». تأیید کرد. از او خواستم که برود و برگردد. به منچستر رفت و برگشت و حالا ما را هم قبول ندارد. البته اتفاق خوبی بود. همین آقا دانشگاه اصفهان را متحول کرد و باعث شد عده‌ای دیگر در خارج تحصیل کنند. این خارج رفتن برای ما مهم است تا دانشجو سبک و نگرش جدید وارد کشور کند. هر استادی الگو و روش امتحان و تدریس و... خاص خود را دارد. این افراد سرمایه‌های خوبی برای رشته تربیت بدنی هستند. آن موقع انگ ضدانقلاب بودن به من زدند، اما الان همان‌ها می‌گویند که چه خدمت بزرگی به کشور کردی. من خودم هم چند بار رفته‌ام و آمده‌ام. عمدتاً برای ورزش و خانواده می‌روم و سفر تفریحی نمی‌روم. ما می‌بایست بیرون از کشور را ببینیم. فرقی هم نمی‌کند که کدام گوشه دنیا باشد. این سبب تقویت نگاه و نگرش ما می‌شود.

  • به‌عنوان سخن آخر، اگر نکته‌ای مغفول مانده است، بفرمایید.

سخن آخر این که کشور ما باید برنامه‌ای را تعریف کند که مقررات اجازه دهد به‌نوعی از بازنشستگان بتوان بهره برد. مقررات مانع باید تغییر یابند. الان دانشگاه نمی‌تواند از من و امثال من غیر از حق‌التدریس استفاده کند. لذا باید مقرراتی تعریف شود که نهادها بتوانند از تجربه بازنشسته‌ها تا جایی که سلامت و تمایل آنان اجازه می‌دهد استفاده کنند بدون اینکه جای جوان ترها گرفته شود. فرقی هم بین نهادهای نظامی و غیرنظامی نیست. نباید تجربه چهل‌ساله یک نفر را رها کرد. تجربه را نمی‌توان خرید. فرد باید آن‌قدر شکست و پیشرفت چشیده باشد تا تجربه لازم را کسب کند. بازنشسته به این طریق می‌تواند به کشور کمک کند. وقتی به تیم‌های ورزشی نگاه می‌کنید، متوجه می‌شوید که انسان‌های باتجربه لب خط نشسته‌اند. بنابراین، فرآیند بازنشستگی هر چند گریزناپذیر است، اما وضعیت نباید به‌نحوی باشد که منجر به رکود سیستم شود.

مصاحبه: علی کاویانی، دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق عمومی دانشگاه شهید بهشتی

افزودن نظرات